ثانیه های یخ زده

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۶/۰۵/۱۱
    ...
  • ۹۶/۰۳/۱۳
    ...
  • ۹۵/۰۵/۲۴
    24

اندر حکایت دوستان...

                           

                                             

بله عزیزان این هم حکایتی ست که من با دوستانم دارم.یک حکایتی تعریف می کنم امید است کمی از دلگیری من را بتواند نمایش دهد.

"روزی دوستی نه چندان فابریک با من تماس گرفت و من اون روز واقعا حوصله پاسخ دادن نداشتم پس گذاشتم که تلفن بی جواب بماند.اما گویا ایشون دست بردار نبود و چند ساعت بعد باز هم تماس گرفت و من هم پیش خودم گفتم که لابد کار واجبی داره و تلفن ش رو پاسخ دادم.به من گفت بیا یه چند ساعتی بریم بیرون من هم گفتم اوکی.

ساعت چهار بعد از ظهر مرداد ماه.در پارک قرار گذاشت و من هم متعجب و مشتاق که دلیل اصرار چیه.بعد از حدود بیست دقیقه گپ زدن خواست مهربونی ش رو نشون بده و گفت من برم یه چیزی بخرم بیام.من هم معمولا در بیرون دوست ندارم چیزی بخورم چند بار گفتم من نمی خورم و ... اما افاقه نکرد.دیدم با فالوده ای خانواده (یک ظرف و دو قاشق) برگشت و من هم از ترس این که فالوده ها آب شه و آب دهان ها قاطی شه در ظرف تند تند می خوردم و بعد که دیدم فالوده داره آب می شه گفتم خیلی ممنون و سپاس من به اندازه کافی خوردم! ایشون هم گفت عه؟! چه زود!

به هر حال، گفت برویم بر روی چمن ها کمی بنشینیم من گفتم خیسه ها! گفت نه فکر می کنی دو دقیقه نشست و من هم همانطور مثل برج ایستاده بودم گفت بشین خیس نیست، نشستن من همان و خیس شدن تا مغز استخوان همان!
همه ی این ها در فضای بدور از شوخی بود و اصلا قصد شوخی نداشت!

کمی روی چمن ها نشستیم بعد روی چمن ها دراز کشید و پس از کمی صحبت به من گفت این کلیپ رو ببین ، بعد از این که کلیپ رو دیدم سر بلند کردم و گفتم هههه خیلی باحال بود ایشون هم در جواب خرناسی کشید و رفت به دیدار پادشاه پنجم!

شما جای من، از عصبانیت و حماقت چه باید می کردم..هیچ نگفتم و تحمل کردم..بعد از ده دقیقه شانس من گوشی ش زنگ خورد و کمی بعد بدرود گفتم."

----

با چند تا از رفقای دیگر دانشگاهی هم که وقت می گذارنم قضایا طور دیگری پیش می رود که بعد از کمی صحبت، یا در پی رفتن به رستوران هستند یا پی خرید تنقلات بی ارزش..دیگر کم مانده رک و پوست کنده بگویم که من نه دهان غذا خوردن در بیرون را دارم و نه پول زیادی، برای هربار رستوران رفتن و خوردن غذاهای ناسالم، اما هر دفعه با بهانه ای به قول اهل فن، می پیچانمشان.

----

+من در پی داستان فانتزی،سریال های آمریکایی،تعقیب کالاهای پر زرق و برق 2015،2016، آدم جدید،اخبار سلبریتی ها، جشن تولد،عکس سلفی، مسافرت مجردی و ... نیستم! یعنی خسته تر و کم انرژی تر از این حرف ها هستم. این ها چطور با من دوست شدند در عجبم!

+باید باز دوستانم را غربال کنم، غربال و غربال، انقدر غربال که حقیقت نمایان تر شود که چقدر تنها هستم.

+پوزش زیاد حرف زدم.

  • افشین ..

نظرات  (۷)

  • فاطیما کیان
  • شاید چیزی رو توی وجود خسته ی شما دیدن که این خستگی ها کنار بره خود شما هم ببینیدش , امیدوارم بعدغربال چندتا از خوب هاش بمونن 
    پاسخ:
    ممنونم از شما :)
  • اَسی بولیده
  • اینقدر از دوستانتون کناره گیری نکنید، تنهایی خوب نیست:(
    پاسخ:
    بله تنهایی خوب نیست ولی احساس تنهایی کردن در جمع بدتره...
    چه حیف...
    پاسخ:
    چی چه حیف؟
    خیلی چیزها.
    گوشه گوشه ی متن...
    حیف دوستانتان که وقتشان را با شما تلف میکنند!
    حیف شما که وقتتان را با آنها تلف میکنید!
    حیف آن روز که میتوانست درکنار یکی مٍثل خودتان به بهترین نحو سپری شود!
    حیف حرفهایی که شاید خورده شد!
    و...
    این متن من را به اندازه ی یک فیلم درام 120دقیقه ای، حال من را بد کرد...
    پاسخ:
    بله واقعا حیف از همه ی این چیزها و لااقل وجدانم پاکه که تقصیر من نبوده این دیدار و خیلی سعی کردم که احساس ناراحتی نکند، اما چه باید کرد که بضاعتم در این حده!
    واقعا متاسفم، قصد ناراحت کردن شما رو نداشتم...
    :(
    راستی بابت یک سری غلط های نوشتاری در کامنت هام معذرت میخوام!
    باید بگم که هوش و حواس سابق رو ندارم...
    و چون میدونم حساسید لازم دیدم پیشاپیش بابت همشون معذرت خواهی کنم!
    پاسخ:
    اوووه حالا انگار نود سالشه :))
    خواهش میکنم این چه حرفیه :)
    خوب 90سال منهای72دیگه!
    انگیزه که نباشه با نود ساله ها فرقی نداری!!
    یادمه قبل ترها موقع امتحان دادن بعد از اینکه همه سوالا رو جواب میدادم یه دور دیگه برگرو مطالعه میکردم!اما حالا گذاشتن نقطه ی آخرین جواب همانا و بلند شدن هم همانا!
    حکایت کامنت گذاشتنم هم همینه...
    پاسخ:
    اینا همه ش از تنبلیه توجیه نکن :))
    من همچان از شما ممنونم!یعنی کلا از الان تا همیشه ممنونم ازتون!😕
    پاسخ:
    مخلصیم! :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">