ثانیه های یخ زده

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۶/۰۵/۱۱
    ...
  • ۹۶/۰۳/۱۳
    ...
  • ۹۵/۰۵/۲۴
    24

بیوه سیاه

            

...یکهو می بینی فاصله بینتان از یک طلق نازک بی رنگ، به یک شیشه دودی ضد گلوله ضخیم تبدیل می شود، که دیگه نه می شناسیش، نه صدایش را تشخیص می دهی و دوباره می بینی که باز هم در همان عمق از تنهایی که بودی، هستی!...*

اینجا احساسی تر می شوم و تغییر نوع تایپم را ببخشید.

از تنهایی م لذت می برم می تونم به تموم کارهام با فراغ بال نگاه کنم، زیر و روشون کنم. دروغ نگم کمکی هم احساس غرور می کنم؛ اما از یک طرف هم می بینم که چه شخصیت وابسته ای دارم و اینجاست که همه چیز به هم میریزد.

یک نوع عنکبوت هست که به بیوه سیاه معروفه، این عنکبوت جفت خودش رو هم آخر سر می خوره! توی عشق و عاشقی م هم من عاشق تیپ دختری می شوم که همین اسم رو رویش میگذارم.بیوه سیاه! ایده آل ترین و اسطوره ای ترین حالت عشق برای من چنین می شود که روحی شوم، آهی شوم در کالبد آن شخص اسطوره ای و ایده آل...حالتی که در آن از شخصیت خودم، از ذهن خودم خارج شوم.

کاملا می دونم که شخصی چنین، هرگز وجود نخواهد داشت چون انسان بی نقص، ابرانسان، هرگز وجود ندارد و من رو این مجبور می کنه که هرچه بیشتر به ذهنم بازگردم، در ذهنم زندگی کنم و از دنیای واقعی دور شوم. چون واقعیت من رو از خودش فراری می ده. این همون موضوعیه که می تونم بگم در تناقضه با لذت بردن از تنهاییم و این ستیز هر روز و هر روز در من وجود دارد و بیشتر میشود، شطرنج بازی کردن با خود، مچ انداختن با خود؛ ستیزی که اگر در انتهایش هم کسی از من بپرسد که چی شد بالاخره فرجام این نبرد؟ و من هم با صدای بلند بگویم هیچ، هیچ...!

----

+نجوای درون:"زندگی رو آنقدر جدی نگیر..."

-فرمانده وقت مغز من:"چی میگی تو؟! بشینم فیلم کمدی هر روز ببینم که حالم خوب بشه؟! می خواهم نشه صد سال سیاه! " پرخاش می کند.

+"تو چیکار داری گول زدن خودت هم یه راهشه دیگه. نکنه تا آخر عمرت می خوای همین طور از درون خودت رو بخوری و همینطور بری و بری پایین تر؟ لااقل دو صفحه کتاب مفید ورق بزن، حالا درسی نخواستیم."

- "ولم کن بابا. اه. دست از سرم بردار. راحتم بذار. گوش کن. گوش کن صدای این گیتار چقدر قشنگه...پس این دوپامین های لعنتی کدوم گوری هستند؟!"

+سرش را تکان میدهد و به افق خیره می شود!

---

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم                   که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

----

*بخشی از متن را آوردم، برای این که سرتان را درد نیاورده باشم بیش از این!

  • افشین ..

نظرات  (۲)

  • فاطیما کیان
  • بیوه ی سیاه :))
    http://minikin-bride.blog.ir/post/1381
    پاسخ:
    :)))
    موقع انتخاب عنوان گفتم این عنوان رو یه جا دیده بودما اما یادم نیومد! :) 
    چه جالب تاحالادر مورد بیوه سیاه نشنیده بودم...

    +مرابه هیچ بدادی ومن هنوز برانم .....
    به این شعر علاقه خاصی دارینا:-)
    پاسخ:
    به دو تا بیت از این شعر آره :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">