ثانیه های یخ زده

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۶/۰۵/۱۱
    ...
  • ۹۶/۰۳/۱۳
    ...
  • ۹۵/۰۵/۲۴
    24

۱۷ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

گل سرخ

...

  • Likes ۰
  • حماقتی برای بایگانی و آرشیو

        

    من یک احمقم!

    وقتی در خیابان راه می روم

    در هر چاهی سقوط می کنم

    و شرط می بندم بر سر

    پیروزی درخت بر تبر!

    از کنار هر عابری که می گذرم

    بهشان لبخند می زنم

    صبح بخیر میگویم

    و آن ها هم گاهی

    چهره درهم می کشند

    یا به رسم مهمان نوازیشان

    لعنتی زیرلب میفرستند!

    من یک احمقم!

    ساعت ها منتظر می مانم

    تا اتوبوسی عبور کند

    شاید باران بگیرد

    و تو سرت را به پنجره تکیه داده باشی

    من بگویم

    یک، چهار، هفت

    و تق!

    در آسمان میدان جنگی

    برپا شود!

    من یک احمقم!

    شب ها وقتی میخوابم

    میترسم چشمانم را ببندم و ناگهان

    تمام اتفاق های خوب دنیا سقوط کنند

    تو عبور کنی

    اما من باز فقط سراغ گوسفندان را از گرگ ها بگیرم

    و آنها هم با دندانی خونی بگویند

    "حتما پیدا میشوند!

    فقط

    خوب بشمارشان، خوب بخوابی!"

    من یک احمقم!

    در آن شکی نیست ولی

    هنوز فراموشی بر صورتم

    چنگ نینداخته است مانند تو

    هنوز اشکی باقی مانده است تا

    بر گونه هایم جاری شود

    وقتی "آقا مزاحم نشوید" ات

    گریبان گیر سلامم شد

    آب سردی بر‌ آتش ِ پیکرم!

    هنوز منتظر مانده ام تا به من بگویی

    "تو چقدر احمقی! شوخی کردم!"

    ----

    +این نوشته تازه نیست، مثل حماقت من! هنوز هم احمقم!

  • Likes ۰
  • پارسی گویی

    می خواستم چند خطی درباره ی این که گاهی خوب است واژه های پارسی را بکار بگیریم، بنویسم؛ اما بعد، نگاهی به بالا سمت راست مدیریت وبلاگم انداختم و پشیمان شدم.

            

    ---

    +یک واژه پارسی پیدا نمی شه اون جا! :))

    +محسن چاوشی یکی از خواننده های مورد علاقه من است و شنیدن  آهنگ کجایی برایم تجربه خوب و لذت بخشی بود اما این ها باعث نشد که زمختی بعضی از جاهای این ترانه من را دلسرد نکند...با توجه به اینکه ترانه سرایش هم خود خواننده بود ریزبینی من بیشتر می شود.

    "بیا تا چشامو تو چشمات بریزم" یا "بیا تا رگامو تو خونت بریزم" خب معلوم شد رفیقش چرا رفته است! هر شخص دیگری هم بود احتمالا می رفت و پشت سرش را نگاه نمی کرد!

  • Likes ۲
  • خوب بود

                             

                               

                                   

                             

    حس برهنه ای از زندگی را لمس کردم...هنگامی که برفی تازه میبارید و من در سراشیبی میدویدم...می

    خندیدم...واقعا می خندیدم...

  • Likes ۲
  • حیف

           

           

     پسر تو حیف بودی...چرا تو آخه...سن سی سالگی؟...تو؟...آسایشگاه روانی؟...من که باورم نمی شه...باورم نمی شه اون پسر خنده روی و شاد اینطوری بشه...من رو ببخش اگه نیومدم بهت سر بزنم...من خود کم جنبه م رو می شناسم بخوام سر بزنم در اون محیط تا چند وقت حال و روزم بدتر از پیش می شه...کاش نمی فهمیدم یا کر بودم وقتی بدن یخ زده و کبود ت رو پیدا کردند که اگه دیرتر پیدا می کردند معلوم نبود چی می شد...فقط امیدوارم حالت خوب بشه و دوباره بهبود پیدا کنی...دوباره بخندی...دیگه عصبانی نباشی...

  • Likes ۰
  • گناه ِ تو

                                

       کسانی از دور و بری هایم که محدوده ی ِ تنگ آزادی های فردی ام را تنگ تر می کنند یا این که در

    کارهای شخصی من بدنبال فضولی هستند خیلی می توانند من را عصبانی کنند. آخه مردک! کدام انسان

    ابله ای هندزفری را از گوش کسی که خیلی با او صمیمی نیست درمی آورد و با لبخند گشادی میگوید"

    ببینم چی گوش می کنی؟! "

    حالا از شانس بد من یک آهنگی که نمی دانم از کجا سر و کله ش در گوشی من پیدا شده بود، داشت

    پلی می شد؛ آهنگی که بیشتر به درد سیزده بدر می خورد! این همه بتهوون و باخ بود اون تو لعنتی!

    ---

    +تبلتم امروز هنگ کرد، خاموشش کردم و دیگر روشن نشد و روش هایی را که احتمالا به جواب منتهی بشود امتحان کردم اما تاثیری نداشت احتمالا تمام نوشته هایم و فیلم هایم و ... پاک شده اند...بخدا خنده م گرفته :))

    +اوضاع خوب نیست، به قول یه بابایی باید فکر اساسی تری کرد!

    +اوضاع کی خوب بوده؟! :))

    +آین آهنگ را خواستی دانلود کن برای من زیبا بود.

    دریافت(لینک غیر مستقیم)

  • Likes ۰
  • جدی نگیرید

                   

    من چون لال  و در نوشتن تمام شده ام ...پس هرجا که طاقتم طاق بشود میایم اینجا می نویسم آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ هههههه

    گاهی که فتیله پیچ می شوم و کاری از دستم برنمیاید نه نوشتن، نه خواب، نه مطالعه و نه هیچ چیز دیگر دوست دارم این درد خوب را امتحان کنم، سرم را بزنم و داغون(داغان) کنم...انقدر با مشت بزنم به دیوار که یک گوشه بیحال بیفتم...

    باز خوب است که این معجزه را پیدا کردم می آیم این جا و می نویسم آآآآآآآ هههههه

    اصلا باید در دانشگاه ها تدریس و در رسانه ها تبلیغ شود که بجای این که سرتان را داغان پاغون کنید این کار ها را بکنید. برای من که جواب داده تا بدین جای کار.

    در کوه و بیابان هم می شود این کار را کرد ولی آن در گرو مصرف انرژی زیادی ست و مواقعی که حال بلند شدن از رخت خواب را هم ندارم به کار نمی آید... .

  • Likes ۰
  • تاب

        

             تاب تاب عباسی خدا منو نندازی...

             من رو باش! خیلی وقته که من رو انداختی...!

    :)

  • Likes ۰
  • سپاس

    فکر قلب باتری دار من هم باشید یک کم! لطفا!

    :)

  • Likes ۰
  • ستاره

                

              ستاره ای تنها

              در اوج می درخشد

              ستاره ای که خرد راهنمای من است

              و هماره آرزوهایم را به خویش می خواند 

              و از فراز آسمانها

              صدایم می کند

              نگاهش آشناست 

              و چقدر شبیه به آن نگاه زیبا!

             - آن نگاهی که دوستش داشتم -

                                  به ملامت تفدیرم نشسته ام

             او هرگز طعم درد را نچشیده بود

             او درست مثل آن ستاره دور بود

                                    - دورِ دور! -

            و من چشمان خسته ام را فرو نمی بستم

            و نومیدانه به او نمی نگریستم...

    ------------

    +لرمانتف

    +خیلی بده ببینی یکی رو که میشناسی تموم دیشب رو بیرون صبح کرده و من در بیخبری محض...

    + با یک عزیزی داشتم صحبت می کردم گفتم شاید تنها راه  آسودگی این باشه که خودم، خودم را طلاق بدم! نوشتم که ثبت بماند.

    +من معمولا وقتی با یک دوستی بیرون می روم سعیم رو می کنم که ساکت نباشم و تلاش می کنم از بودن کنار من رنجیده نشود ولی وقتی این جمع سه نفره یا بیشتر می شود دیگر خیالم راحت می شود و بیشتر ساکت هستم که متاسفانه به این تعبیر می شود که افشین با کسی نمی جوشد! خب مشکل شما ست که من رو بیشتر نشناختی ای دوست!

  • Likes ۰
  • کدام یک؟

                 

        خواب بدی بود! تو میخندیدی و من گریان بودم...

        خواب بدی بود! خورشید سرابی بود دست آموز تو...

        کاش خواب بوده باشد! اما...

        این چه بیدار شدنیست که هنوز هم صدای خنده ات به  چشمان گریانم طعنه می زنند؟!

  • Likes ۰
  • تعبیر وارونه ی یک رویا!

              

             

        

                                           مواظب رویاهایت باش!

  • Likes ۰
  • اسمش باکلاسه!

    خب باید بگویم که آن زخم ربطی به سرطان پوست و این داستان ها نداشت و پس از تحقیقات فراوان در اینترنت دوزاری بالاخره افتاد که این بیماری اسمش پسوریازیس است! که یک بیماری خود ایمنی است یعنی به هیچ عنوان ناشی از باکتری و عدم رعایت بهداشت و... نیست و از استرس و تنش روانی ناشی می شود البته تنها در برخی افراد ممکن است روی دهد. متاسفانه درمان قطعی هم ندارد و باید بسازم و بسوزم یا بلعکس!

    ----

    +پنج نفر دنبال کننده؟ چه خوب! امیدوارم وبلاگم ارزشش را داشته باشد.

  • Likes ۱
  • سکوی راه آهن

                           

                             

                    وقت کم است.

                    لبخند بر صورتت به شماره افتاده است.

                    وداع از میان دستانت سُر می خورد.

                    زمان برای بازنده به عقب بر می گردد.

    ----

    +زیگرید کروزه

  • Likes ۰
  • مثلا عاشقانه!

                             

                     انعکاس صورتت بر شیشه ی پنجره، بازتاب آن در مردمک چشمانم...

                     وه که چه خوشبختند! بودنت را جشن میگیرند!

                     پنجره ها، چشمانم!

  • Likes ۱
  • نرو!

               

                              

    بیرون سرد است، نرو!

    بیرون تمام گرگها به انتظارت ایستاده اند که به فجیع ترین شکل ممکن، تمام تو را از هم بدرند.زیبایی را از بین ببرند... .

    بیرون سرد است، نرو!

    بیرون تمام تاریکی ها به انتظارت نشسته اند تا به خیال خود نور را محو کنند...شمع های تاریکی میلاد خود را فوت کنند...تمام نیروهای بی رحم و افسارگسیخته، کل شب را کشیک می دهند تا از در این خانه قاصد خبرهای خوبی برای یکدیگر باشند...مرگ را به دیگری نوید دهند... .

    بیرون سرد است، نرو!

    بیرون موسیقی از بین می رود، چشم از حرکت خسته می شود، نگاه برجای خود ثابت می ماند... .
    و قلب...بهتر است دیگر، بیش من چیزی نگویم.

    بیرون سرد است، نرو!

    بیرون خاک های یخ زده اش آماده ی بلعیدنت است...ریشه های درختانش گردنت را می فشارند و دریاهایی با موجهای وحشی، آماده برای کبود کردن رنگ صورتت..برای کامل کردن پازل شوم و ناقصشان تو را کم دارند...فریاد های یابنده...شلاق صدایش...یا شاید صورت بی تفاوتش...بیایید اینجا بیایید اینجا... .

    قهقه های پیروزی و سیراب نشدن از این خون و از این ایستایی...قربانی بسیار دارد ... .

    نرو بیرون!

    ----

    +این نوشته مربوط به قبل تر از حادثه این کودک ست اما الان که دیدم، دریافتم این نوشته شباهتی دارد

    به آن موضوع.

  • Likes ۰
  • قوز بالای قوز!

    یه زخمی روی دستم به وجود اومده که کمی نگرانم کرده ست. کمی صبر می کنم اگر بهبود نیافت به پزشک مراجعه می کنم؛ فکر می کنم سرطان پوست گرفتم !

    دقیقا تو را کم داشتم عزیز من!

    ----

    +کتاب چشمهایش را تا نیمه خواندم،متاسفانه خوشم نیامد و رهایش کردم.

  • Likes ۰