عنوان ندارد.
افشین .. | چهارشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۵ |
۳ نظر
"می خواهی چیزی بگویی؟"
یادم رفت
آن قدر حرفم را قطع می کنند
که حرف اصلی ام از یادم می رود
شاید همین جوری.
سپیده دمان
در صندلی ام به خواب می روم
انگشتان ظریف او را احساس می کنم
که با نوازشی بر پلک هایم می گذرد
رخوتی دور و زیبا.
شاید می خواستم همین را بگویم،
همین از یادم رفته بود.
-----
+"یانیس ریستوس"
+جالبی ماجرا اونجاست کمتر از یک دقیقه شعری رو پیدا می کنم که خیلی به حال و هوایم می خوره، همون قدر گنگ، همون اندازه فراموشکار.
+شاید همین رو می خواستم بگم!
- ۹۵/۰۶/۲۴