اهل گذشتن یا نگذشتن از آدمها نیستم اما این بار باید به آن فکر کنم. گاهی فکر می کنم چقدر همه چیز عوض می شد اگر فلان آدم سر راه من قرار نمی گرفت.ببین تو روحت هم خبر ندارد، من را در حد یک فامیلی که حالا خیلی وقت است رفت و آمد نداشته و نداریم می شناسی و آنقدر کوچک بودی که شاید چیزی به خاطرت نیاید، ولی این را بدان که هر وقت از تو یاد می کنم انرژی منفی بسیار و حس عصبانیت در من فوران می کند؛ تغییری که در من ایجاد کردی حال دیگر غیرقابل تحمل است؛ چهره ات هم که معصوم باشد بازهم شاید هرگز نبخشمت. اه لعنت به تو دختر!
---
+ اصلا به عشق و ... ربطی ندارد.
+سربسته نوشتن تنها راه نوشتن! چه شعاری شد برای من!
+الان مثلا شب امتحان است برای من، دو کلاسی که دور از جان، سر سگ می زدند آن ساعت از ظهر بیرون نمی آمد؛ احتمال این که پول و وقت و ... حرام شود بسیار است و من خونسردتر از همیشه اینجا نشسته ام و دارم تایپ می کنم! خودم را بی کفایت و نمک نشناس نمی دانم ولی به شدت چنین چیزی حس می کنم.
- ۹۴/۰۶/۰۲