دشمن سخت من؛ یعنی این روز ها
الان فقط به این امید هستم که بتوانم از این روز ها جان سالم به در ببرم! سالم که هرگز نمی توانم دیگر بیرون بیایم اما فقط بتوانم این روز ها را تاب بیاورم و در بروم خیلی ست! این روزها که برچسب و عصاره ی این پنج، شش سال سگی را با خود به همراه دارد! از من قوی ترند اما من هم کم سخت جان نیستم! هی مشت از سمت چپ، از سمت راست، آپرکات و... اما هنوز ایستاده ام حتی اگر مرده باشم اما ایستاده، مرده ام!
در برابر این روز های نحس و لعنتی زانو نزده ام. فقط باید رد کنم، چشم بگذارم و رد شوم. سالم که نه، هرگز نمی شود چون من دیگر آدم قبل نمیشوم؛ مانند یک کاغذی که تا میشود و هرگز آن خط و رد از بین نمیرود. اما امید دارم لااقل هضم نشوم در دل این روز ها. دوباره راه و روش ققنوس را به خاطر بیاورم و بر خاکستر خود برخیزم و در هوای یک روز تازه و دگرگون و متفاوت نفس بکشم و کمی لذت ببرم.
---
+"بی نهایت سخته!"
+"اما تو کوه درد باش، طاقت بیار و مرد باش!"
+شرمنده همه ی دوستان وبلاگیم هستم. همه را می خوانم تا به الان اما نظر نمی گذارم. باشد که از این به بعد اینطور نباشد.
+این روز ها به قول مادربزرگم "برن دیگه برنگردند!"
- ۹۵/۰۲/۱۲