بذار هوا بیاد
چه خاکی..اوه اوه اوه...اون پنجره رو باز کن هوا بیاد!
زود باز کن هوا بیاد نمیشه که هم از گرد و خاک خفه بشم و هم از...هم از ...هیچی!
من خودم دقیقا نمی دونم چقدر تغییر کردم از پست قبل تا بدین جا...به هر حال برگشتم...چیز خاصی هم برای گفتن نیست جز این که...جز این که...هیچی!
هوا چقدر گرم شده راستی! دوستان هم ماشاالله حسابی بزرگ شده اند و قد کشیده اند و صد البته تغییر کرده اند...بیا جلو ببینم، تو چرا عینکی شدی؟!
از وقتی تو رفتی افشین هر دقیقه برایم شصت ثانیه میزند! :)
----
+آها...یک چیز یادم اومد...یک همسایه داریم کار من باهاش این شده...درب ورودی به پاگرد را برای راحتی رفت و آمد باز می گذارد...یعنی کرکره رو اینطوری میده بالا..میگه بسم الله الرحمن الرحیم خدایا به امید تو و درب رو باز می گذاره و میرود پی مسافرکشیش...بعد من هم اگر گذارم به بیرون افتاد کاملا درب رو میبندم...دلیل هم دارم...بسته بودن درب سر و صدای پارک کردن ماشین ها در پارکینگ را خیلی کم میکنه..ولی خوب کاملا مشخص است که به حالت لج و لجبازی تبدیل شده است چون موقع برگشت میبینم دوباره درب باز ست و من هم طبق معمول میبندم...!
یاد کارتون پلنگ صورتی و آقای آبی می افتم که پلنگ صورتی رنگ صورتی می زد به دیوار و جناب آبی هم رنگ آبی رو پشت بندش!
+تیغ از دلم درمیاره این صدای زیباش...موجود باوفا...دوست نداشتم به مرحله دوست داشتن اشیا کارم کشیده بشه ولی وقتی از خیلی از زنده ها بیشتر به من آرامش میبخشه چرا دوستش نداشته باشم...کیبردم رو میگویم...
+این آهنگ رو هم گوش بدید که دست خالی نرفته باشید.
+میام باز هم ... فعلا!
- ۹۵/۰۴/۲۷